وضعیت تنها کارگر بازمانده فاجعه متروپل آبادان
تاریخ انتشار: ۶ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۸۶۷۵۴۲
به گزارش تابناک، کارگر بازمانده از حادثه متروپل که ساکن جزیره مینو است، عبدالله نام دارد و ۲۷ ساله است گفت: روز حادثه من در طبقه یازدهم مشغول به کار بودم که ناگهان دیدم زیر پایم تکان خورد. رفتم قمقمه آبی که همراهم بود را بردارم که یک دفعه زیر پایم خالی شد، دیگر هیچی یادم نیست. برادرم تعریف میکند وقتی که پیدایم کردند، چند تیرآهن روی بدنم بوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۴ ماه از فاجعه متروپل میگذرد
حدود چهار ماه است که از حادثه ریزش برجهای دوقلوی متروپل میگذرد. حادثهای که ظهر روز دوشنبه ۲ خرداد ماه سال جاری در خیابان امیری واقع در مرکز آبادان رخ داد. در پی وقوع این حادثه، بخشی از برج شماره دو این ساختمان آسمانخراش فرو ریخت که منجر به کشته شدن ۴۳ نفر و مصدوم شدن ۳۷ نفر دیگر شد.
این ریزش بر اثر شکست سازهای به دلیل نقض ضوابط فنی و عدم رعایت اصول استانداردهای مهندسی اتفاق افتاد. تعدادی از مقصران اصلی این حادثه دستگیر شدند و، اما «حسین عبدالباقی» که مالک و مقصر اصلی این برجهای دوقلو بود، یک روز پس از فرو ریختن ساختمان، افکار عمومی با انتشار خبری مبنی بر تایید هویت جسد او مواجه شدند ولی مرگ او در هالهای از ابهام باقی ماند تا در نهایت پزشکی قانونی به این ابهامات واکنش نشان داد و توضیحاتی را ارایه کرد.
پس از فرو ریختن ساختمان دهها نفر مفقود شدند و کارگران داخل این برج و افرادی که در اطراف این ساختمان بودند، جانشان را از دست دادند. با گذشت چهار ماه از ریزش برجهای دوقلوی متروپل هنوز کسی نمیداند که چه تعداد کارگر در روز حادثه در این ساختمان مشغول به کار بوده است!
اما یکی از کارگران متروپل، از آن حادثه جان سالم به در برده است. او در این حادثه هولناک یکی از پاهایش را از دست داده است. همچنین انگشتان دست چپ او، کلیه و یکی از چشمهایش نیز دچار مشکل شدهاند. حالا او با وجود دو فرزند، دیگر نمیتواند کار کند و با کمکهای خیرین و مردم مخارج زندگیاش تامین میشود.
۱۷ روز در کما
این کارگر بازمانده از حادثه متروپل که ساکن جزیره مینو است، عبدالله نام دارد و ۲۷ ساله است. جزیره مینو بین خرمشهر و آبادان قرار گرفته. عبدالله در خصوص روز حادثه و وضعیت کنونیاش میگوید: «قبل از این حادثه برادرم هم در این ساختمان مشغول به کار بود، اما بعد از مدتی دیگر با آنها همکاری نکرد. خود من سه سال بود که در آن ساختمان کارگری میکردم. قبل از اینکه برای کار به برجهای دوقلوی متروپل بروم، دو سال هم در ساختمان دیگری که مربوط به هلدینگ عبدالباقی بود، فعالیت میکردم.
روز حادثه من در طبقه یازدهم مشغول به کار بودم که ناگهان دیدم زیر پایم تکان خورد. رفتم قمقمه آبی که همراهم بود را بردارم که یک دفعه زیر پایم خالی شد، دیگر هیچی یادم نیست. برادرم تعریف میکند وقتی که پیدایم کردند چند تیرآهن روی بدنم بوده است. حدود ۱۷ روز در کما بودم ولی در کل ۲۲ روز در بیمارستان بستری بودم.
به خاطر اتفاقی که برایم افتاد نمیتوانم تا آخر عمر کار کنم. پای چپم قطع شده است. پای سمت راستم هم از زانو شکسته بود و میخواستند آن را قطع کنند که دیگر نشد و هر طور که بود آن را به زانویم پیوند زدند. چطور بهتان بگویم چشم سمت چپم انگار دود گرفته و دچار مشکل شده و تار میبیند. انگشتهای دست چپم را هم نمیتوانم تکان دهم. کلیه و مستانهام هم دچار مشکل شدهاند.»
او در ادامه توضیح میدهد: «دو دختر دارم که یکی از آنها تازه به دنیا آمده و ۲۰ روزش است. زندگیام به سختی میگذرد. از روزی که از بیمارستان مرخص شدم مرتب در خانه نشستهام و بیرون نمیتوانم بروم. این طور بهتان بگویم که حتی تا سرویس بهداشتی هم میخواهم بروم باید دو نفر زیر بغل مرا بگیرند. پزشکان به من گفتند که عصب کل بدنم ضعیف شده و من نمیتوانم دیگر هیچ کاری انجام بدهم تا همین الان هم با کمک خیرین و مردم زندگیمان را میگذرانیم.»
سمیر برادر عبدالله چند سوال را پاسخ میدهد:
آیا برادرتان تنها بازمانده از حادثه متروپل است؟
فکر میکنم یک دختر هم از این حادثه جان سالم به در برده است.
منظورم کارگران داخل ساختمان بود.
بله، اگر بخواهیم از میان کارگران متروپل حساب کنیم، عبدالله تنها کارگری است که پس از این حادثه زنده مانده است. وقتی حادثه رخ داد ما آنجا حضور داشتیم. برادرم زنده بود و نفس میکشید، اما چندین تیرآهن روی بدن او افتاده بود. سریع او را به بیمارستان انتقال دادیم و بیش از بیست روز در بیمارستان بستری بود. حالا هم که دیگر نمیتواند از جایش تکان بخورد و با کمک اطرافیان از جایش بلند میشود.
چند کارگری هم که گفته شده از ساختمان فرار کردند آنها داخل ساختمان کناری این برج بودند، چون همانطور که میدانید بخشی از این ساختمان فرو ریخت و بخش دیگر سالم ماند. کارگرانی که توانستند فرار کنند در برج کناری متروپل در طبقه همکف مشغول به کار بودند. همین ساختمانی که میگویم سالم ماند این کارگران آنجا کار میکردند. عبدالله روز حادثه در طبقه آخر این برج بود که یک دفعه زیر پایش خالی شد و ساختمان ریزش کرد.
۸۰ کشته و مصدوم
متروپل دارای دو ساختمان جداگانه بود. برج شماره یک و برج شماره دو. برج شماره یک برجی تجاری، پزشکی و اداری در ۱۰ طبقه با بیش از ۶۰۰۰ مترمربع زیربنا در خیابان امیری آبادان واقع است. این برج قرار بود در ۱۱ طبقه بدون احتساب طبقه منفی یک و بام با زیربنای ۴۵۰۰۰ مترمربع با سه بر ۵۰ متری در خیابان امیری و ۲۷ متر بر در خیابان سعدی و ۱۰۰ متر بر در فرعی ۱۳، به عنوان یک مجموعه تجاری، تفریحی، فرهنگی و پارکینگ طبقاتی ساخته شود که بخش اعظم آن فرو ریخت.
دلیل فرو ریختن این ساختمان به صورت رسمی اعلام نشد. با این حال پژوهشکده مهندسی سازه پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله، سه دلیل اصلی فرو ریختن این مجتمع را عدم توجه به رعایت سیستمهای مهندسی، عدم توجه سازندگان به هشدارهای مهندسان ناظر و بیتوجهی شهرداری آبادان به این هشدارها اعلام کرد.
پس از چهل روز از وقوع حادثه، ایسنا در گزارشی در خصوص متروپل نوشت: «بر اثر این حادثه ۴۳ نفر جان باختند و ۳۷ نفر نیز مصدوم شدند. در روزهای ابتدایی فرو ریختن ساختمان متروپل خیابانهای منتهی به این ساختمان برای تردد شهروندان محدود شد و همچنین بسیاری از ساختمانها و مغازههای اطراف متروپل تخلیه و بسته شدند. پس از ۴۰ روز از فرو ریختن متروپل، شرایط زندگی و تردد شهروندان در خیابانهای منتهی به متروپل به حالت عادی بازگشت. قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا در حال برنامهریزی برای تخریب باقیمانده ساختمان متروپل است.»
در خصوص دیه جانباختگان این حادثه نیز «مهدی قمصریان»، مدیرعامل صندوق تامین خسارتهای بدنی در ۲۲ تیرماه گفته بود: «پرداخت خسارت در اجرای تکلیف مقرر در تبصره ماده ۵۵۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ در خصوص رسیدگی و پرداخت مابهالتفاوت دیه بانوان زیاندیده تا سقف دیه یک مرد مسلمان انجام شده است. بنا به اعلام مرجع قضایی هفت نفر از جانباختگان حادثه تلخ و ناگوار متروپل آبادان، مشمول تبصره فوق و تکالیف صندوق تامین خسارتهای بدنی بودهاند.»
منبع: روزنامه اعتماد
منبع: تابناک
کلیدواژه: آیت الله ناصری مذاکرات وین سامانه سماح انتخابات فوتبال پیاده روی اربعین هفته دولت متروپل آبادان حادثه متروپل خوزستان آیت الله ناصری مذاکرات وین سامانه سماح انتخابات فوتبال پیاده روی اربعین هفته دولت مشغول به کار برج شماره روز حادثه فرو ریختن زیر پایم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۸۶۷۵۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زنی که کودکان بازمانده از تحصیل را نجات میدهد
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: از سال ۸۶ در کلاسهای درس با بچهها سر و کله میزند. روزهای اول در مدارس غیردولتی بوده و سال ۹۰ بعد از آزمون استخدامی کار رسمی خودش رو شروع میکند. بعد از قبولی به روستاها میرود تا دوره طرح خود در مناطق محروم تدریس کند. میگوید: «این روزها معلمها انتظار دارند بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه بلافاصله در مدارس شهری ساماندهی شوند؛ اما آن موقع این امکان فراهم نبود. با همکاران با یک مینیبوس قدیمی به مناطق کوهستانی و صعبالعبور به اسم نوبران میرفتیم. یادم میآید آن قدر سرد بود که باید با خودمان پتو میبردیم. همه همکارانم آنجا برای بچههای روستا خیلی زحمت کشیدند.»
بعد یاد معلمهای خودش میافتد: «آن سالها در ساوه خیلی برف میآمد. معلمهایی که آن روزها در آن شرایط سخت به ما درس میدادند عشق به این کار را در وجود ما کاشتند.». «سمیه نعمتی» ساکن ساوه است و بهترین خاطراتش به همان دوران تدریس در روستاهای محروم برمیگردد.
یک معلم با سابقه که در کنار تدریس، حالا چند سالی است فعالیت جهادی را هم دنبال میکند. میگوید علاقهاش به کارهای جهادی و فعالیتهای خیرخواهانه به آنچه در پدر و پدربزرگ و مادربزرگش دیده برمیگردد: «خانواده ما نسبت به اطرافیان بیتفاوت نبود و هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد.» سمیه هم از همان اوایل خدمت، گروهی با همکاران خود تشکیل داده بود و در هر سال تحصیلی دانشآموزانی که به زیارت امام رضا نرفته بودند را پیدا میکرد. بعد هم چند نفری پول روی هم میگذاشتند تا تعدادی از آنها را به همراه خانواده به مشهد بفرستند. اگر میدید کسی بین بچهها رنگ و رویش پریده یا خبردار میشد یکی از دانشآموزهایش شرایط خوبی در خانه ندارد، سراغش میرفت و تا آنجا که میتوانست کمکش میکرد.
تا اینکه سر و کله کرونا پیدا میشود و مشکلات مردم و دغدغههای این معلم اهل ساوه بیشتر. سال ۹۸ که آخرین سال تدریس برایش بود، کلاسهای مدرسه را آنلاین برگزار میکرد و همانطور که از خانه به بچهها آموزش میداد، بستههای معیشتی آماده میکرد تا برای توزیع بفرستد. کرونا بهانهای شد که فعالیت جهادیاش جدیتر شود. وارد گروههای بزرگتری میشود و حالا غیر از معلم بودن، روش دیگری برای محبت کردن پیدا کرده است.
وقتی کوچه هم دریغ شده بود...
تفریح بچههای خانوادههای کمبضاعت، فقط و فقط کوچه است. اما ویروس این را هم از خیلیهایشان گرفته بود. سمیه به پیشنهاد دخترش و همراه جمعی از فعالان جهادی یک پویش راه میاندازند به نام «لبخند عروسکها». از خانوادههایی که اسباببازیهای کودکان خود را نیاز نداشتند، عروسک و ماشین و توپها را جمع میکردند، بستهبندی میکردند و بعد میبردند برای بچههایی که دلخوشی کوچه را هم از دست داده بودند.
«خانهمان شده بود پایگاه ارسال عروسکها؛ این پویش در فضای مجازی هم سر و صدا کرده بود و از کل کشور برایمان عروسک میفرستادند. عروسکها را تعمیر میکردیم، میشستیم، ضدعفونی میکردیم و بعد برای خانوادههایی که شناسایی کرده بودیم میفرستادیم.»
تا اینکه از گروههای جهادی فعال در جنوب تهران با فعالان پویش لبخند عروسکها تماس میگیرند: «به ما گفتند عروسکهایتان را بیاورید به یک منطقه در نزدیکی بندرعباس. جایی که محرومیت بیداد میکند.» بخشی از عروسکها را با خود به «بشاگرد» میبرند؛ آنجا به سمیه میگویند: «شما اولین گروهی بودید که برای بچههای ما اسباببازی آوردید.»
این معلم که تشنه محبت کردن است میگوید: «برای بچهها خوراکی برده بودیم. یک دختربچه آبنباتچوبی دستش بود. مادرش پرسید که این دارو است؟ گفتم نه، یک خوراکی شیرین است. این بچهها که هیچ؛ حتی پدر و مادرهایشان هم آبنبات چوبی ندیده بودند.»
دو فرزند محبت
سمیه در فعالیتهای جهادی برای منطقه بشاگرد عمیق و عمیقتر میشود: «در یک روستای خاص و صعبالعبور از منطقهای به نام گافر که در بشاگرد قرار دارد، شرایط باورکردنی نبود. این منطقه حتی سرویس بهداشتی هم نداشت. هرچند به لطف فعالان جهادی اوضاع منطقه بشاگرد بهتر شده اما این منطقه هنوز با مشکلات زیادی روبرو بود.»
این معلم جهادی با دیدن شرایط «گافر» فعالیت خود را روی این منطقه متمرکز میکند. «کمکهای مردمی را جمعآوری کردیم و تا این لحظه بیش از ده سرویس بهداشتی و حمام در گافر ساختهایم.» به غیر از بشاگرد، در جنوب کرمان و خراسان جنوبی هم با گروههای جهادی همکاری کرده است. میگوید هرگز مجبور نشده بین تدریس و فعالیت جهادی، یکی را انتخاب کند و اگر بخواهد هم نمیتواند: «هم معلمی، هم کار جهادی برایم مثل فرزندانم هستند.»
ا گر معلم نباشم...
سالها فعالیت حقالتدریس داشته و با درآمد ناچیزی معلمی را ادامه داده است. درباره شرایط معلمهای غیررسمی در مناطق محروم میگوید: «مشکلات معلمان غیر رسمی فقط مربوط به مناطق محروم نیست. معلمهای غیررسمی بسیار زحمت میکشند حتی بنا بر آنچه خودم دیدهام گاهی خیلی بیشتر از معلمهای رسمی. اما خیلیهایشان در شهرها هستند و هزینهها و مشکلاتشان خیلی بیشتر از کسانی است که شاید در روستا و شهرهای کوچک زندگی میکنند.»
خیلیها را میشناسد و نام میبرد که علیرغم چند سال سابقه تدریس و درآمد ناچیز، هنوز حقالتدریس هستند اما عشق به کلاس درس و بچهها نمیگذارد این شغل را رها کنند. یک کلمه «عشق» را که میگوید چند بار دربارهاش توضیح میدهد: «نمیخواهم بگویم عشق به تدریس کافی است؛ نمیخواهم بگویم معلم به حقوق نیازی ندارد؛ اینها حتماً درست نیست. اما از نظر من این شغلی است که که نمیشود با پول اندازهاش گرفت.»
یادآوری میکند که بالاخره تدریس هم یک شغل است و درآمد خودش را نیاز دارد؛ انگار به خودش تذکر میدهد که معلم هم مطالباتی دارد و باید به آنها رسیدگی شود؛ اما باز آنچه در هر خطش کلمه عشق از زبانش نمیافتد. «من کسی را میشناسم که ده دوازده سال است تدریس میکند، نمیدانم چرا آزمون را قبول نمیشود و درآمدش حسابی کم است. میگوئیم خرج رفت و آمدت در نمیآید، بیخیال معلمی شو! اما قبول نمیکند و میگوید اگر سر کلاس نروم و با بچهها نباشم دیوانه میشوم! واقعیت این است که با حقوق ناچیز حقالتدریسی نمیشود زندگی را چرخاند باید تا آخر عمر زیر قسط و قرض دست پا زد.» میگوید با رتبهبندی معلمان اوضاع کمی بهتر شده اما معتقد است با توجه به شرایط اقتصادی معلمها نسبت به سایر مشاغل باز هم در وضعیت نامساعدی هستند.
جمع بامحبتها
دختری را شناسایی کرده که شرایط خانوادگی سختی دارد. مادرش زن تنهایی است که با چهار فرزندش از زنجان به ساوه آمده و در نانوایی کار میکند. خمیر ورز میداد و کارها را برای پخت نان آماده میکند. این دختر به خاطر شرایط مادر باید از بقیه خواهر و بردارها مراقبت کند و برای همین از تحصیل مانده اما خیلی آرزو دارد درس بخواند. حالا دچار «کِبَر سنی» شده است و بر اساس قانون نمیتواند در شهر درس بخواند و باید برای ادامه تحصیل به روستا برود. نعمتی توضیح میدهد: «این قانون عجیبی است که به نظرم باید در آن بازنگری شود. این بچه چون سیزده سالش تمام شده بود دیگر نمیتواند در مدارس شهری درس بخواند و باید به روستا برود. رفت و آمد برای خیلی از این بچهها تقریباً غیرممکن است و ناخودآگاه از تحصیل میمانند. برای این مورد شرایط را مهیا کردیم که با ماشین به روستا برود و درسش را ادامه بدهد.»
نعمتی این روزها خیریهای در ساوه راه انداخته که در آن به صورت ماهانه برای حدود ۳۰۰ خانواده بستههای معیشتی میفرستند. او علاوه بر اینها، در مجمعی به عنوان «محبت» هم فعالیت میکند؛ مجمعی در تهران که روی شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل تمرکز دارد. میگوید: «این مجمع هنوز در ساوه فعالیت خود را آغاز نکرده اما ما به عنوان زیر مجموعه آن، برای شناسایی کودکان و نوجوانانی که در سن تحصیل هستند اما بازمانده از آن، فعالیت میکنیم. تا کنون به بیش از ۲۰۰ کودک بازمانده از تحصیل رسیدهایم. برخی از آنها مشکل خانوادگی داشتند و برخی دیگر دچار معضلات اقتصادی بودند. تعدادی هم برای رفت و آمد به مدرسه با مانع مواجه بودند. از میان این تعداد تا این لحظه موفق شدیم حدود ۵۰ نفر را به تحصیل بازگردانیم.»
این مجمع علاوه بر این، در زمینه تهیه لباس، وسایل و ملزومات تحصیلی و حتی ارزاق هم به دانشآموزان شناسایی شده کمک میکند. حالا کم کم به یک بانک اطلاعاتی رسیدهاند از کودکان نیازمند تحصیل و البته جمعی از معلمان که علاقمند شدهاند که در فعالیتهای جهادی مشارکت داشته باشند: «کار ما این شده که دانشآموزان بازمانده و نیازمند به تحصیل را به معلمان خیرخواه وصل میکردیم و شرایطی را مهیا میکردیم که بچهها درس بخوانند.»
حمایت اقتصادی از معلمان، خشونتها را کاهش میدهد
مهارت شغلی معلمها در سالها کنونی افزایش پیدا کرده و به نظرم توأم با این پیشرفت، خشونتها بسیار کاهش پیدا کرده است.» او اعتقاد دارد معلمها باید تا جای ممکن با زبان مهربانی و محبت با بچهها ارتباط بگیرند و باعث عزت نفس آنها شوند و میگوید: «این زبان مهربانی است که میتواند جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را.»
نعمتی یادآوری میکند که وقتی از خشونت حرف میزنیم موضوع فقط خشونت جسمانی نیست و متأسفانه برخی از معلمان با خشونت روانی با دانشآموزان خود رفتار میکنند و با آزار کلامی روحیه آنها را مورد تهدید قرار میدهند. این معلم با تجربه باور دارد افزایش مهارت شغلی معلمان این آسیب را کاهش میدهد.
او میگوید شرایط مادی و اقتصادی معلمان ارتباط مستقیم با نحوه ارتباطگیری آنها با دانشآموزان دارد: «معلمی که جیبش خالی باشد و دغدغه اجاره خانه و قسط و قرض داشت باشد حتماً حوصله شیطنتها و فشارهای روانی تدریس را ندارد. باید از معلمها نهایت حمایت صورت بگیرد تا بتوانند بالاترین آستانه صبر خود را نشان دهند. البته باز هم میگویم عشق در تدریس حرف اول را میزند.»
کد خبر 6094484